내 맘과 같지 않아서
결국 놓아버렸던
그때 그날 우리의 밤이 떠오르고

기억의 계단을 걸어
네 이름을 부르면
다시 선명해지나 봐

기다린 걸까
흩어진 시간속에
어느샌가 내곁에 다가온
그대 향기가

사라지지 않게
멀리 가지 않을게
꼭 잡은 두 손을 놓지마

지금 이 순간 everything
with you
널 안을지도 몰라
Be with you

모든게 꿈결같아서
조금 그리워했던
짙은 새벽공기와 우리의 이야기

기억 하고 있을까
너를 떠올릴때면
점점 선명해지는 you are my

everything to me
흩어진 시간속에
어느샌가 내곁에 다가온
그대 향기가

사라지지 않게
멀리 가지 않을게
꼭 잡은 두 손을 놓지마

지금 이 순간 everything

달이 뜨고 지는 지친 하루의 끝에
나를 잡아줘 나를 채워줘
춤을 추듯이 그대

기다린 걸까
흩어진 시간속에
어느샌가 내곁에 다가온
그대 향기가

사라지지 않게
멀리 가지 않을게
꼭 잡은 두 손을 놓지마

지금 이 순간 everything
with you
널 안을지도 몰라
Be with you
My everything

nae mamgwa gatji anhaseo
gyeolguk nohabeoryeossdeon
geuttae geunal uriui bami tteooreugo

gieogui gyedaneul georeo
ne ireumeul bureumyeon
dasi seonmyeonghaejina bwa

gidarin geolkka
heuteojin sigansoge
eoneusaenga naegyeote dagaon
geudae hyanggiga

sarajiji anhge
meolli gaji anheulge
kkok jabeun du soneul nohjima

jigeum i sungan everything
with you
neol aneuljido molla
be with you

modeunge kkumgyeolgataseo
jogeum geuriwohaessdeon
jiteun saebyeokgonggiwa uriui iyagi

gieok hago isseulkka
neoreul tteoollilttaemyeon
jeomjeom seonmyeonghaejineun you are my

everything to me
heuteojin sigansoge
eoneusaenga naegyeote dagaon
geudae hyanggiga

sarajiji anhge
meolli gaji anheulge
kkok jabeun du soneul nohjima

jigeum i sungan everything

dari tteugo jineun jichin haruui kkeute
nareul jabajwo nareul chaewojwo
chumeul chudeusi geudae

gidarin geolkka
heuteojin sigansoge
eoneusaenga naegyeote dagaon
geudae hyanggiga

sarajiji anhge
meolli gaji anheulge
kkok jabeun du soneul nohjima

jigeum i sungan everything
with you
neol aneuljido molla
be with you
My everything 

چون سبک من نبود، در نهایت رهایش کردم. آن شب، آن روز، به ذهنم خطور می‌کند. وقتی از پله‌های خاطره پایین می‌روم، نام تو را صدا می‌زنم. من تعجب می‌کنم که آیا دوباره روشن خواهد شد یا خیر. دارم فکر می‌کنم که آیا منتظرت بوده‌ام یا نه. در زمانِ پراکنده، بوی تو به مشامم رسید. تا از بین نرود. جای دوری نمیرم. دو دستی که محکم گرفته ایم را رها نکن. شاید دارم تو را در آغوش می‌گیرم. همراه شما باشد. همه چیز مثل یک خواب است. یه کم دلم برات تنگ شده بود. هوای غلیظ سپیده دم و داستان ما. یادت هست؟ وقتی به تو فکر می‌کنم، تو مال من هستی. همه چیز برایم روشن تر می شود. />در زمان پراکنده
عطر تو در نقطه‌ای به من رسید
تا ناپدید نشود
من دور نخواهم رفت
دو دستی را که محکم گرفته‌ام رها نکن

همه چیز همین الان

در پایان یک روز خسته‌کننده وقتی ماه طلوع و غروب می‌کند
مرا در آغوش بگیر و پر کن
انگار که می‌رقصیم

منتظر ماندی
در زمان پراکنده
عطر تو در نقطه‌ای به من رسید
تا ناپدید نشود
من دور نخواهم رفت
دو دستی را که محکم گرفته‌ام رها نکن

همه چیز همین الان
با تو
شاید تو را در آغوش بگیرم
با تو باشم
همه چیز من