اطلاعات آهنگ
  مقدمه
1,998 2025-07-03 : بدون
عنوان آهنگ
دارم میفرستمت بره
(عنوان کره‌ای)
너를 보내고
(تلفظ کره‌ای)
neoleul bonaego
شامل
آهنگساز
ترانه‌سرا
تنظیم‌کننده
ژانر
راک/متال
احساسات
غمگین
آهنگ‌های مرتبط
1999
معرفی آهنگ
- آهنگی که در چهارمین آلبوم گروه یون دو هیون (YB) قرار دارد.

 متن ترانه 
구름낀 하늘은 왠지 네가 살고 있는
나라일 것 같아서
창문들마저도 닫지 못하고
하루종일 서성이며 있었지

삶의 작은 문턱조차 쉽사리 넘지 못했던
너에게 나는 무슨말이 하고파서 였을까

먼 산 언저리마다 너를 남기고 돌아서는
내게 시간은 그만 놓아주라는데
난 왜 너 닮은 목소리마저 가슴에 품고도
같이 가자 하지 못했나

길 잃은 작은 새 한 마리가
하늘 향해 그리움 외칠때
같이 놀던 어린 나무 한 그루
혼자 남게 되는 게 싫었지

해 져가는 넓은 들판 위에서 차가운 바람
불어도 들려오던 노래 내 곁에 없었지

먼 산 언저리마다 너를 남기고 돌아서는
내게 시간은 그만 놓아주라는데
난 왜 너 닮은 목소리마저 가슴에 품고도
같이 가자 하지 못했나

먼 산 언저리마다 너를 남기고 돌아서는
내게 시간은 그만 놓아주라는데
난 왜 너 닮은 목소리마저 가슴에 품고도
같이 가자 하지 못했나

 متن ترانه (تلفظ کره‌ای) 
gureumkkin haneureun waenji nega salgo issneun
narail geot gataseo
changmundeulmajeodo datji moshago
harujongil seoseongimyeo isseossji

salmui jageun munteokjocha swipsari neomji moshaessdeon
neoege naneun museunmari hagopaseo yeosseulkka

meon san eonjeorimada neoreul namgigo doraseoneun
naege siganeun geuman nohajuraneunde
nan wae neo talmeun moksorimajeo gaseume pumgodo
gati gaja haji moshaessna

gil ilheun jageun sae han mariga
haneul hyanghae geurium oechilttae
gati noldeon eorin namu han geuru
honja namge doeneun ge silheossji

hae jyeoganeun neolpeun deulpan wieseo chagaun baram
bureodo deullyeoodeon norae nae gyeote eopseossji

meon san eonjeorimada neoreul namgigo doraseoneun
naege siganeun geuman nohajuraneunde
nan wae neo talmeun moksorimajeo gaseume pumgodo
gati gaja haji moshaessna

meon san eonjeorimada neoreul namgigo doraseoneun
naege siganeun geuman nohajuraneunde
nan wae neo talmeun moksorimajeo gaseume pumgodo
gati gaja haji moshaessna
 

 معنی متن ترانه 
آسمان ابری یه جورایی حس کشوری که توش زندگی می‌کنی رو داشت، برای همین حتی نمی‌تونستم پنجره‌ها رو ببندم و تمام روز ول می‌چرخیدم، برای همین حتی نمی‌تونستم پنجره‌ها رو ببندم. چه می‌خواستم به تو بگویم، تو که حتی از آستانه کوچک زندگی هم نمی‌توانستی به راحتی عبور کنی؟ زمان به من گفت که فقط رها کنم، و تو را در هر دامنه کوه دوردست پشت سر جا گذاشتم. چرا با اینکه صدایت را در قلبم نگه داشته بودم، نتوانستم بگویم بیا با هم برویم؟ وقتی پرنده‌ی کوچک گمشده‌ای دلتنگی‌اش را به سوی آسمان فریاد می‌زد، نمی‌خواستم درخت جوانی که با من بازی می‌کرد، تنها بماند. آهنگی که قبلاً حتی وقتی باد سرد بر فراز مزرعه‌ی وسیعی که خورشید در آن غروب می‌کرد می‌وزید، می‌شنیدم، دیگر در کنارم نبود. زمان به من گفت که فقط رها کنم، و تو را در هر دامنه کوه دوردست پشت سر جا گذاشتم. زمان به من می‌گوید که رها کنم، اما چرا نمی‌توانستم بگویم «بیا با هم برویم»، با اینکه صدایت را در قلبم نگه داشته بودم؟

تو را در هر دامنه کوه دوردست پشت سر گذاشتم، برگشتم، اما زمان به من می‌گوید که رها کنم، هرچند صدایت را در قلبم نگه داشته بودم؟ چرا نمی‌توانستم بگویم «بیا با هم برویم»؟
آمار بازدیدکنندگان
امروز
4,344
دیروز
2,506
 
حداکثر
10,114
کل
2,258,069